ترسناک ترین وبلاگ دنیا

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم

ترسناک ترین وبلاگ دنیا

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم.از اجنه تا معرفی برترین فیلم های ترسناک دنیا چیزهایی که ترس شما رو از حقایق بیشتر میشود

رمان ترسناک هزار فرسنگ نفرین قسمت دوم

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۳۵ ب.ظ

هزار فرسنگ نفرین
شب نامه: دوم 
ژانر: وحشت ، رازآلود 
نویسنده: سیما
توجه: 15+


از ورودی بیمارستان که رد شدم احساس سنگینی کردم تمامی خاطرات اون شب ۱۰ سال پیش تو ذهنم مرور می شد مشتاق بودم ببینم که آیا سونا اون رو دیده یانه؟ چیزی که توی مسابقه و بازی قرار شد با رفتن به اون اتاق لعنتی ببینتش! نمی دونستم چه شکلیه اما با اتفاقی که برای سونا افتاد مطمئن بودم که دیدتش ، اون شیطان رو دیده!
..
..
..
از آسانسور خارج شدم جو سالن خیلی سنگین بود می تونستم جک ، ماریا ، مارکو  و ویلیام  رو ببینم که اتنهای سالن کلافه بودن!
با دیدن من همشون به سمتم اومدن ماریا سریع منو بغل کرد و گفت اوه سوآن دختر تو این ۴ سال چقدر عوض شدی خیلی دلم برات تنگ شده بود بعدش با سلام کردن مارکو و ویلیام جک سلامی کرد و گفت ممنون که اومدی و به دوستی مون احترام گذاشتی!
طعنه ای بهش زدم و گفتم دوستی ما بعد اون اتفاقی که واسه سونا افتاد تموم شد خودتم اینو خوب می دونی!
ویلیام گفت: پس چرا اینجا اومدی بخاطر کی؟ سونا؟ اگه دوستیمون تموم شده بهتره از اینجا بری....
ماریا هی میگفت: بچه ها بس کنین اینجا بیمارستانه شرایطه خوبی واسه دعوا کردن نیست!
به سمت ویلیام برگشتم و گفتم : خودتم خوب می دونی که که اینجا هیچکس بخاطر دوستی نیومده همه بخاطر این اومدن که بفهمن ۱۰ سال پیش تو اون اتاق آشغال ، شیطان....

حرفم با اومدن دکتر قطع شد اشاره ای بهمون کرد و گفت: سونا تو اتاق آماده است که شما رو ببینه  ، می خواین یه نگهبان یا یکی از پرستارا باهاتون بیاد تو ، چون ۴ سال پیش که شما آخرین بار اومده بودین ظاهرا بهتون حمله کرده و می خواسته شما رو بکشه!

ماریا سریع گفت: دکتر مگه نگفتین حال سونا خوب شده و رفتاراش عادی شدن!
دکتر لبخندی زد و گفت چرا رفتارش کاملا طبیعی و نرمال هستش اما گاها جنون به مرحله ای می رسه که باعث میشه فرد پنهانی کارهای دیوانه وار خودش رو انجام بده!

جک موهاشو خاروند و گفت: با این حساب شما میگی ممکنه هنوز دیوانه باشه و داره تظاهر میکنه!
دکتر به نشانه ی تایید سرشو تکون داد و گفت بله پس بهتره احتیاط کنید تا مطمئن نشدید نزدیکش نشین ما بهش دستبند هم زدیم ! الان می تونید داخل شید....

همه عرق کرده بودن با باز شدن در هممون جا خوردیم ماریا با وحشت به من نگاه کرد و دستمو گرفت از شدت ترس داشته دستمو له می کرد ویلیام به سرفه افتاده بود و دکتر هم مات و مبهوت خیره شده بود... سونا....


چه چیزی باعث وحشت آنان شده بود؟
آیا این دیدار به این راحتی ها تمام می شود؟
آیا بچه ها می‌فهمند ۱۰ سال پیش شیطان در آن اتاقی که سونا رفته بود.....؟

  • رامین راجی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی