۱۵
مهر
۹۸
عشق.خون.مرگ
یا برای انتقام که پایانش خواهم مرد
جای انگشتانم ذوق ذوق میکند
لب بالایم را رها میکنم
طعم گلس خون در دهانم میپیچد
در اتاق باز میشود و زهره وارد اتاق میشود
به شکمم خیره میشوم که اینک با نخی سیاه به هم متصل است . هر لحضه که میگذرد سوزش ان بیشتر میشود
- ۰ نظر
- ۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۶:۰۵