ترسناک ترین وبلاگ دنیا

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم

ترسناک ترین وبلاگ دنیا

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم.از اجنه تا معرفی برترین فیلم های ترسناک دنیا چیزهایی که ترس شما رو از حقایق بیشتر میشود

داستان های واقعی ترسناک در ایران

سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۲۱ ب.ظ

سلام نوید هستم میخوام یکی از بهترین داستان هامو برای شما دوستان تعریف کنم این داستان واقعیت داره درمورد منو پسرخالم جنی که جون مارو نجات داد هرکی میبینه حتما بخونید

منو خوانواده میخواستیم برای تعطیلات تابستونی بریم داهاتمون توی داهاتمون خیلی چیزا دیدیم ولی این یکی واقعا محشر بود ما زه داهات رفتیم دیدم پسرخالم هم اومده ما باهم سلام علیکم کردیم ولی با پسرخالم بعد چند شب شرط گذاشتیم گفتیم بریم تو قتلگاه هرکی میترسه نیاد بحث سر ترس اینا شد ومنو پسر داهاتمونم وسط کوه دشت یه قبرستان بزرگ یه مسجد جنگل ها و باغ ها من خودم عاشق اینجام ولی هیچکی پاشو از ساعت 9شب به بعد بیرون نمیزاره اونایی که بیرون میزارن هم بخاطر گاو گوسفند ایناست اخه داهاتمون بالایی کوه بعدش قتلگاه یکی از خطرناک ترین نقطه شبه هرکی رفته یا از قتلگاه داستان هایی گفته که من سر پل یه دختر بچه در حال گریه کردن دیدم فلان هیچکس باور نمیکرد ولی ما رفتم چالش شوروع شده بود ما همین میخواستیم بریم ساعت یازده شب بیرون یکدفعه دست پای هردوتامون خود به خود فلج شداز جامون نمیتونستیم تکون بخوریم دیگه اون شب نرفتیم بیرون بعدش که خوابیدیم من یه خوابی دیدم یه پیر زن توی بخوابم دیدم هی میگفت نرو بیرون این یه هشداره تو با اون پسر خالت منو پسر خالم برای صبحانه بیدار شدیم نکته جالب اینجاست خود پسر خالم گفت تو دیشب خواب یه پیر زن ندیدی من تعجب کردم گفتم عه منم خواب پیر زن دیدم هی منو تهدید میکرد نرم بیرون پسر خالمم دقیقا همین خواب میدید ماهم همون شب قرار داشتیم بریم توی قتلگاه همون شب خواب پیر زنه رو دیدیم ولی گفتیم کصشعره معلوم نبود چی بود ما ایندفعه تونستیم ساعت 12شب بریم وقتی رسیدیم به قتلگاه کنار یه سنگ بزرگ یه پیر زن نشسته بود من به پسر حالم گفتم عه این پیر زنه همون پیر زنه نیست مارو خواب نما میکرد پسر خالمم گفت اره اینو منم دیدم رفتیم سمتش گفتیم مادر جان چرا تنهایی این وقت شب اینجا نشستی یکدفعه پیر زنه نمیدونم چطوری بگم روی هوا معلق موند تا هشت متری ما رفت بالا سرمون وایساد ما ریدیم به خودمون همون لحضه داشتیم بهش نگاه میکردیم بهمون با یه صدای وحشتناک گرفته که نمیشه بهتون گفت چه صدایی داشت گفت مگه بهتون نگفتم از خونه بیرون نیاید منو پسر خالم همونجا پا به فرار گذاشتیم رفتیم خونه که موضوع همین به خوانواده گفتیم همون لحضه دوتا سگ خیلی وحشی گنده از طرف قتلگاه داشتن میومدن توی محل هی پارس میکردند وقتی منو پسر خالم فهمیدیم این سگ از قتلگاه دارن میان یه جوری شدیم گفتیم عه یعنی اگه ما تو قتلگاه بودیم این دوتا سگ مارو پاره پوره میکردند این داستان واقعیت داشت خودم تو کف موندم که اون پیر زنه از کجا میفهمید اگه ما میرفتیم توی قتلگاه دوتا سگ وحشی باید بیان بالا مارو میکشتن با صدای پارس این دوتا سگ همه از خونه پنجره ها کله هارو انداختن بیرون امید وارم لذت برده باشین این اتفاق واقعا برامون افتاد ولی این اتفاق دومین اتفاقی بود که برامون افت.

نظرات  (۳۸)

بابا، دمتون گرم

خیلی مزخرف بود

وای وای از ترسم ریدم چه داستان ترسناکی بود

داشی مارو خر کردی؟

قشنگ بود ولی واقعی نبود

 

 

 

  • کابوس تاریک و بی پایان
  • هههههههههه واقعا شانش اوردی که مادرم جونت رو نجات داد اون اصلا از ادما خوشش نمیاد نمیدونم چی درونت دید که نجاتت داد شاید فکر میکرد تو هم یکی از مائی

    واقعی بودنشو نمیدونم ولی باحال بود

    فقط جالب بود اصلا ترسناک نبود

    اصلا ترسناک نبود واقعی هم نبود خیالی بود 

    جالب بود ولی اصلا ترسناک نبود خیالی بود

    مسخره

    من سکوت اختیار می کنم

    خر فرض کردی مارو؟

    اگر فرشته ی من نجاتت نداده بود الان تو شکم سگ های شیطان بودی

    چقد چرررررررررت

    بابا خودت رو کرفتی داداش؟

    لطف کن تا ابد خیال بافی داستان ننویس...

    عمو گرفتی مارو

    مسخره

    خدایی چرت بود .

    تخیلاتت رو خریدارم. برو خودتو خرکن.

    باحال بود ولی ترسناک نبود

    اه اه اه اصلا ترسناک نبود برو خودتو خر کن پوف 🤮🤮

    تخیلاتت منو کشته 🤣اصلا ترسناک نبود چیزهای بهتری درست کن و بگو یا بنویس ولی خدایی خیلی مزخرف بود حالم بهم خورد از این داستان نوشتنت🤮ترسناک هم نبود گند ترین و مزخرف ترین داستان بهتر از اینه🤢🤮

    برای ترسوندن ما زحمت نکش ما از این چیزها نمیترسیم تو شلوارتو نمیتونی بکیشی بالا اونوقت اومده مثلا داستان ترسناک بنویسه واقعا با این کاراتون واقعیت رو تعریف نکردین بلکه خنگی تون رو ثابت کردین😂😂🤣😅شلوارم رو خیس کردم از بس که ترسناک بود🤣برو خودتو خر کن

    واقعا هرکی از این داستان ترسیده بیجنبه بوده

    خیییلی ترسناک نبود😂😒😒😒😒به نظرم خودت بخون بترس و شلوار خیس کن

    خییییییلی ترسناک بود اصن ریدم تو شلوارم 😂😂😂

    ریدین با این داستان ترسناکتون😒😒😒

     چقدبی مزه.ولی خدایی مردم ازخنده

    حالا کاری به داستان نداریم،ولی خدایی فازتون از تخریب شخصیت چیه؟! خب حاجی نظر نده:/!
    وای وای ننه ترسیدم... نمیشد یکم ترسناک تر بنویسی به قول ما شاهرودی ها خدایی خونوک بود

    تخمی تر از تخیلاتت، تخیلات تخمیه فیلمای مثلا ترسناک هندیه باگریمای غلیظشون،توصیه میکنم به بالیوودملحق بشی بیمزه.

     

    خب دوست ندارین چرا می خونین شما کله پوکین که دنبال مسخره کردن و خورد کردن بقیه هستید اون زحمتشو کشیده خیالی چه باشه چه نباشه شما حق خورد کردنشو ندارین اگه راست میگین خودتون یه داستان بونیسین ببینیم بامزه ست میگما این مردم شعورشون کمه درواقع وجود نداره ولی باور نمی کنن

    چه فیلم‌هایی میبینی بگو ماهم ببینیم تخیلاتمون قوی شه!

    خواهر من برادر من مجبوری بخونی نخون بع پات نیوفتادع کع =| 

    اون دوستمونم راس میگع الان خودتون یع داستان ترسناک بنویسین ببینم =\

    من دوسالع که تجسس میکنم اما چنین چیزی ندیدم کع روحی بتونع نجات بدع آدمارو 

    پس این داستان تخیلیع و نیازی نیست شخصو خرد کنین =\

    مرسی اه =|

    چرا مسخره میکننین . نخونین اقا نخونین .من خودم  اعتقاد دارم چون 

    توی روستایی که مادر بزرگم زندگی میکنه جن هست و منو دختر خاله هام 

    صداشو شنیدیم . 

    هر چیزی ممکن هستش وقتی نمیدونید چرا حرف میزنید ، برا من هم اتفاقاتی افتاده که باور نمی کنید وقتی نمیدونید پس 🤫🤫راستی داستانتون هم جالب بود 👌 

    فکر کنم فیلم زیاد میبینی زده به سرت بعضی از این داستانا واقعی هستن ولی این دیگه خیلی تخمی تخیلی بود

    ااوووم نمیدونم چی بگم ولی خدایی زیاد خندیدم دستت درد نکنه خیلی وقت بود نخندیده بودم خیر ببینی پیر شی ننه👍

    hhhhhhh

    mn khodamm be jeno roh eteghad daram vali inam bavar daram ke jene khobo bad darim chon to ghoran omade .jenaye bad adamaro aziat mikonn vali age imanet ghavi bashe khodet nari soragheshon karit nadaran.bishtaram to jahaie khalvat hastan

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی