ترسناک ترین وبلاگ دنیا

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم

ترسناک ترین وبلاگ دنیا

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم.از اجنه تا معرفی برترین فیلم های ترسناک دنیا چیزهایی که ترس شما رو از حقایق بیشتر میشود

داستان ترسناک عشق خون مرگ

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۲:۵۳ ب.ظ

عشق.خون.مرگ

دقیه ها سپری شدند و اشک هایم مانند قطره های باران بر روی زمین سرد ریختند

من ضعیف بودم. احمق بودم. چرا...چرا این کار با من میکنی؟ خدا  من هیچ کاری نکردم. گناهی نکردم من لایق این قدر درد و رنح نیستم.چشمانم میسوخت. رد قطرات اشک روی صورتم خشک شده بود. چشمانم قرمز شده بود بازتاب خودم را در مانیتور میدیدم.

چه قدر شکسته شده بودم. این دروغه که  پیری با بالا رفتن سن شروع میشه . پیری من از روزی شروع شد که بهم خیانت شد . قلبم شکست . مادرم رفت . مگه یه دختر 14 ساله چه قدر تحمل داشت که بی مادر بزرگ بشه اونم وقتی که نیازش دوستش مادرش بود.

الان من کجام. یا چی هستم یه شکسته یه ادم که بهش خیانت شده. فلج شده . یه گوشه ول شده.

این دنیا مال تو یا من نیست تنها امیدم. از جایی بهت ضربه میزنه که اعتماد نداری

دیدی مامان دیدی چه جور بابات دوستم  داشت چه جور خالت منتظرت بود اره عزیزم این دنیاست. اره اینه درد. اینه رنج . اینه زندگی . قرار بود تو امیدمون باشی قرار بود مرحم راز من و بابات بشی. الان چی ... یه گوشه ولمون کردن تا درد بکشیم خورد بشیم بمیریم 


حرکتی در میان تن رنجورم حس میکنم. فقط یک چیز برایم باقی مانده است کودکم. کودکی که آینده اش نامعلوم است


-سعید من دارم .... من دارم پخته...پخته میشم


زهره نفس نفس زنان با صورتی عرق کرده و قرمز  رو به سعید  کرده است  در حالی که دست سعید را در دستانش نگه داشته است میگوید: سعید....


+آروم باش .... ما ازاینجا ازاد میشیم


سعید که حالش چیزی  کم تر از زهره ندارد دست ازادش را به سمت صورتش میبرد و پیشانی اش را پاک میکند .


سعید تکانی ناگهانی میخورد و روبه زهره میکند و میگوید: یادته اون هرزه چی گفت گفت که فقط یکی مون زنده میمونه .


فضای اتاق رنگ ترس میگیرد . زهره دستانش را از دستان سعید میکشد و به سرعت به سمت دیگر اتاق میدود


+عشقم فقط یکیمون زنده میمونیم اینو خرابش نکن


-سعید مگه تو نبودی ... که میگفتی دوستم داری ....هههه یعنی الان حاضزی برای جونت منو بکشی تو نبودی میکفتی من جونم برات میدم 


نگاه به زانوی زهره میکنم با پارچه ای سفید بسته شده است . پارچه از کجا پیدا کرده است . به جنازه کودک در گوشه صفحه نگاه میکنم تقریبا نمیبینمش اما میتوانم قسمتی از شلوار خاکستری ازش را ببینم که پاره شده است.


+نگاه کن هرزه من میخوام زنده بمونم توی ماده سگ اول پیام دادی به من پس خفه شو


زهره که انگار شک زده شده است رو به سعید میکند و میگوید :یعنی این بود تموم عشقم عشقات تمام اش همین بود . تو نبودی میکفتی تو تمام دنیامی .

اره من خر بودم خر بودم به خواهر خیانت کردم .  تو منو فقط برای..


هق هق های زهره جلوی تمام کردن حرفش را میگیرد


سعید با لبخندی به سمت زهره قدم بر میدارد

زهره لنگ لنگان خودش را به سمت مخالف سعید میکشاند

+نمیتونی فرار کنی من باید زنده بمونم نه توی هرزه که با همه هستی 

زهره با هق هق میگوید؛

@خفه شو اشغال منو بگو که نجابتم رو به تو دادم

سعید لبخندش عمیق تر میشود حالا دارد به سمت زهره میدود

زهره که صدای  پا شنیده است جیغ میزند  و تند تر حرکت میکند

زهره نفس نفس میزند. صدای نفس نفس سعید نیز در صدا های اتاق گوش نوازی میکند. نمیدانم چه احاسی باید به این صحنه داشته باشم .  اما میدانم که لایق مرگی  دردناک هستند . هر دوی آنها

زهره ناگهان زمین میخورد جیغی گوشخراش اتاق را در بر میگیرد. به زهره نگاه میکنم   به چیزی که او را بر زمین زده است .

زهره فحشی به کودک میدهد و سینه خیز خود را به سمت دیوار میکشاند

سعید که به زهره رسیده است خودرا بر روی زهره می اندازد. زهره تقلا برای نجات خود از دست سعید میکند . سعید فریادی خمشگین میزند؛ این قدر تکون نخور یه مرگ اسون برات اماده کردم و بعد میخندد

زهره که بین دست و پای سعید قفل شده است . شروع به التماس میکند: سعید سعید ما همو دوست داریم منو نکش خودت گفتی ازم مراقبت میکنی

سعید مثل دیوانه ها میخندد و با سرش به سمت سر زهره حمله میکند زهره صورت خود را بر روی گردنش جمع کرده است

سعید ناگهان میگوید : زهره تو راست میگی من یه لحضه کنترلمو از دست دادم منو ببخش

زهره که به خیال خودش سعید ائ را رها میکند صورت خود را آزاد میکند و میگوید ؛ میدو....  حرفش ناتمام میماند

سعید به سمت تیروئید (بخشی غده مانند در وسط گردن که به صورت برآمدگی دیده میشود) یورش میبرد   خون از گردن زهره فوران میکند زهره که دارد آخرین دست و پاهایش را میزند صدای خخ خخ مانندی از دهانش خارج میشود

سعید به سمت کنار زهره جستی میخورد و بخشی گوشت مانند از دهانش را به بیرون پرت میکند.   به سمت زهره حرکت میکند  آرنجش را بالا میاورد و در صورت زهره فرود میاورد . صدای تق تق و  خر خر های زهره هیچوقت از یادم نخواهد رفت.  زهره که دیگر دست و پا نمیزند بی حرکت در گوشه ای افتاده است سعید دستش را به سمت گردن زهره دراز میکند

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی