داستان ترسناک مسیح قرن ۲۱

مسیح قرن ۲۱

کلیسای نوتردام پاریس . ساعت 21

یکی از مدیوم های کلیسا که قابلیت ارتباط با ارواح رو داره خبر ظهور ضد مسیح رو شنیده و اکنون توی جلسه فوری کلیسا این موضوع رو مطرح کرده همه ی کشیش ها با توجه به قتل های اخیر و مخصوصا قتل پاپ نگران هستند و هاج و واج بهم نگاه می کنند که دیوید (( کسی مدیومه و قابلیت ارتباط با ماورا رو داره )) سریع میگه این تمام ماجرا نیست!!! همه دور میز با تعجب به اون نگاه میکنن که سارا محقق ماورا طبیعه ی کلیسا میگه: اگه چیزی بهت الهام شده بگو! دیوید می گوید: شاید نوعی توهیین باشه اما من مسیح رو دیدم...

همه سکوت می کنند چون می دونند دیوید اکثر حرفاش درسته و اتفاق میوفته کشیش ها و افراد کلیسا بهم‌ نگاه میکنن که سارا میگه: خب این عالیه چی گفت؟ دیوید می گوید: اون مسیح فرق داشت!
_ چر فرقی؟
دیوید با صدایی لرزان می‌گوید: اون یه زن بود!
_چی؟
همهمه سالن رو بر می داره و تعدادی از سران کلیسا جلسه رو ترک میکنن ! سارا که هنوز توی فکر رفته گفت: فهمیدی کیه ؟ یا چی گفت؟
_ نتونستم باهاش ارتباط بگیرم
سارا سریع میگه: اگه واقعیت داشته باشه باید هرچه سریع تر باهاش ارتباط بگیریم سپس سارا به سمت یکی از کشیش ها بر می گرده و میگه : همه ی راهبه ها رو جمع کنید باید مراسم احضار مسیح رو شروع کنیم!!

توی همین زمان خبر مرگ همسر شاهزاده کل روزنامه های بریتانیا رو فرا گرفته یک قتل مشکوک دیگه!!! روزنامه گاردین اسم این قتل ها رو گذاشته قتل های آخرالزمانی...
مارپلا  توی کلیسا مدت هاست خوابش برده بی تفاوت به اینکه توی تاریکی کلیسای خرابه تعدادی افراد مقابلش هستند و بهش نگاه می کنند.
_بیدارش کن!
+من می ترسم بیین دستش صلیب مسیحه
_مگه شیطونی که بترسی زن بیچاره اینجا چیکار میکنه؟
×لابد بی خانمانه
+فکر نکنم سر و وضعشو نگاه کن
*بچه ها یکیتون بیدارش کنین.....

مارپلا تمام این مدت حرف های اونها رو می شنید و ناگهان با تمام ترس با فریاد چشماشو باز کردو صلیب مسیح رو به سمت صدا پرت کرد!!

_آخ لعنتی!!!

ناگهان مارپلا با تعدادی جوان برخورد می کنه ، صلیبی که پرت کرده بود خورده به پای یکی از اونا یه پسر با موی سیاه فرفری رنگ و لاغر  پسر بر می گرده و میگه: مکه دیوونه ای صلیب میخ داشت احمق