ترسناک ترین وبلاگ دنیا

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم

ترسناک ترین وبلاگ دنیا

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم

در این وبلاگ ترسناکترین چیزهای دنیا رو برای شما قرار میدم.از اجنه تا معرفی برترین فیلم های ترسناک دنیا چیزهایی که ترس شما رو از حقایق بیشتر میشود

داستان ترسناک گروه ضد شیطان قسمت 8

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ۰۴:۱۹ ب.ظ

داستان ترسناک گروه ضد شیطان

گروه ضد شیطان

مارپلا کنار آتیش اون افراد که توی کلیسا بودن نشست و گفت: معذرت می خوام واقعا فکر کردم مزاحمین من مارپلا هستم
و بعد اونها به ترتیب شروع به معرفی کردن خودشون کردن:
من نادیا هستم
من جک هستم
من اولویا هستم
من مایک هستم


بعد معرفی مایک گفت: خب داستانی که شما راجب پسر شاهزاده تعریف کردین یکم تخیلیه بیشتر! یعنی چی ضد مسیح اون پسره است؟
اولویا سریع می گوید: مایک خفه شو!! اوه مارپلا ببخشید اون دیوونه است واقعا این چیزا رو باور نداره
مایک هم در پاسخ می گوید: تو دیوونه ای که این چرندیات رو باور داری
وسط این بحث نادیا می گوید: بچه ها نمی خوام بحثتون رو قطع کنم ولی باید بریم خونه هامون خیلی دیره ، جک تمرکز کرده و سریع می گوید: سسیسسس یکی ! یکی رو حس میکنم
بچه ها سریع وسایل هایشان را جمع میکنند مارپلا با تعجب می گوید: چی شده؟
اولویا می گوید: اون حس ششم داره قبل از یه اتفاق اون رو حس میکنه حتما پلیسان نور آتیش رو دیدن باید زود تر بریم
اما جک هنوز تمرکز کرده همه با تعجب به اون نگاه می کنند که جک می گوید: اون عجیبه
مایک: چی عجیبه لعنتی؟
نادیا: مایک خفه شو ، اون یه چیز قوی حس کرده
مارپلا: نه نه نه باید بریم
جک سریع از تمرکز خارج میشه و بلند می گوید: اون اون انسان نیست یه چیزی اون بیرونه
اولویا سریع می گوید: شوخیش هم خوب نیست باید بریم
مارپلا: نه نه اون نمی تونه بیاد داخل کلیسا
ناگهان در فلزی زنگ زده کلیسا شروع به کوبیده شدن میکنه انگار صد تا زامبی ریختن پشت در کلیسا!!
مایک با عصبانیت می گوید: چرا این زنو پیدا کردیم؟ حتما این چیزه بخاطر تو اومده اینجا

ناگهان آتش مقابل آنها خاموش می شوند الویا فریاد می کشد هیچکس جایی را نمی بیند جک فریاد می زند: اون اینجاست حسش می کنم سرشار از خشم ، نفرت
مایک می گوید : دستای همو بگیرین زود باشین
نادیا صدا می زند: اولویا چرا صدا نمیدی اولویا کجایی؟
از اون طرف کلیسا صدای های فریاد اولویا به گوش میاد و مایک سریع میگه الویا الویا!! آشغال هیچ جا رو نمی بینم !!
جک می گوید: الویا اگه اینجا نیست پس این دست سرده کیه که من گرفتمش!!

سکوت بین همه ی اونها حاکم میشه...

نظرات  (۳)

مسخره کجاش ترسناکبود 

مسخره بود در ضمن ادامه هم نداشت 

چطور می تونم از قسمت اول بخونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی